سید عباس محسن زاده

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

سید عباس محسن زاده شاعر خوش ذوق و نیکو قریحه و غزلسرای بنام بشرویه است که اشعاری نیز در موضوع شعر آیینی و ولایی دارد.

ایشان در غزلسرایی دارای سبک خاصی هستند که ویژه خودشان است و اشعارشان را از نوع متداول غزل های دیگران متمایز کرده است.

تصاویر و تماثیل در غزل ایشان تابلوهایی بی نظیر از عشقی ناب را به تصویر می کشد و دیده عقل را به تحیر و لذتی جاودانه وامی دارد.

ما هوادران ایشان تصمیم گرفتیم صفحاتی را در فضای مجازی به ثبت و نقل اشعار ایشان اختصاص دهیم.

باشد که مورد توجه دوستداران فرهنگ و ادب و مخصوصا علاقمندان به غزل، قرار گیرد. 

نظرات صمیمانه دوستان به شاعر ، منتقل خواهد شد و چنانچه ایشان سخن و نظری داشته باشند در همین جا به ثبت خواهد رسید. 

برداشت مطالب فقط با ذکر نام شاعر مجاز است.  

 

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

ای منظر ِنگاه ِتمام ِ پلنگها


ای منظر ِنگاه ِتمام ِ پلنگها

آغوش تو... پناه ِتمام ِ پلنگها

ای ماهتاب زاده که هرجا نشسته ای

سمت تو بوده ، راه ِتمام ِ پلنگها

هم قامتت بلندتر از سقف آرزو

هم روی...دلبخواه ِتمام ِ پلنگها

در محضر تو غیر غلامی نداده اند

کاری به پادشاه ِ تمام ِ پلنگها

سال پلنگ ، غیر تو ماهی نداشته

ای کل ِسال و ماه ِتمام ِپلنگها

حتی بخاطر تو ، همه سیب خورده اند

این بود اشتباه ِتمام پلنگها

آغاز یک هبوط ِ دوباره است از زمین

ای باعث ِ گناه ِتمامِ پلنگها

هشدار ! بعد رفتن و بعد از هبوطشان

همراه توست آه ِ تمام ِ پلنگها

 

سیدعباس محسن زاده

ديدمش سرو قدي...ماهرخي...زيبايي  


ديدمش سرو قدي...ماهرخي...زيبايي

گل خوشبو نفسي...گوهر بي همتايي

آدميزاده... ولي حور و ملك در خدمت

بهر زيبايي او جن و پري شيدايي

من سرگشته چنان غرق تماشايش كه

«آبْ ناديده» نشسته به لب دريايي

باز هم داشت به دلخواهِ زليخا مي رفت

يوسفي ؛ باز به همراه برادرهايي...!

کاش اين بار زليخا ندرد پیرهنی

یا اگر خواست کند پاره...كند از جايي-

-كه دگر كودك گهواره نشين نتواند

دامني پاك كند باز از اين رسوايي!!!

دست در دست هم آرام گرفتيم كه گفت

يوسفم! خاطرت آسوده؛ تو هم از مايي

اشك و باران چو درآميخته شد وقت وداع

لحظه اي بود به غايت پُرِ از زيبايي

من به فردا نرسم با غمِ دوري اما

«واي اگر از پس امروز بود فردايي»

 


سیدعباس محسن زاده 

یک نفر هست که با هر غزلش ... می میرم


یک نفر هست که با هر غزلش ... می میرم

گاه و بیگاه نگیرم بغلش...می میرم

دختر ِشهد فروشیست ، در آبادی ِما

کس ِدیگر بخرد از عسلش...می میرم

تیشه در دست ببینم که کسی...!!! میترسم

مثل فرهاد ، نشیند به دلش...می میرم

مردی از کوچه ی شان رد بشود...می لرزم

یا که همراه شود با بدلش...می میرم

بچه های ِده مان ،لوس و کمی او ساده

لوس بازی بکنن !« دُول و بَلَش»...می میرم

چندباریست به من گفته: «عَجیجَم...عِجقَم»

باز تکرار کند این عملش ...می میرم

چند روزیست برایم غزلی می گوید

تا به پایان برسد این غزلش ...می میرم

 

سید عباس محسن زاده

برگ افتاده و آفت زده در پاییزم


برگ افتاده و آفت زده در پاییزم

که در این معرکه می اُفتم و بر می خیزم

چند روزیست که از شاخه جدایم ...اما

پُر ِاحساسم و از عشق ِبه تو لبریزم

کسی از سایه ی تو رد بشود می لرزم

یا نگاهت بکند ... زود بهم می ریزم

مثل «تاکی »که به دور تن خود می پیچد

تا خود صبح به رؤیای تو می آویزم

گرچه قحطی زده ام یا که در اِشغال...ولی

من هنوزم که هنوز است همان تبریزم

ترسی از تیشه و فرهاد ندارم اصلا

همه دانند درین شهر که من« پرویزم»

چند روزیست خبر آمده بیمار شدی

من برای تو ...خودم ناب ترین تجویزم


سیدعباس محسن زاده

بالا بلند...حضرت بانوی آبها


بالا بلند...حضرت بانوی آبها

ای چشم تو شروع همه انقلابها

ازتشنگی کنار لبت جان سپرده است

دریا که مُرد و رفت به جمع سرابها

آرامشی که بوده درین شهر ، برده ای

سرچشمه ی قشنگ همه اضطراب ها

حتی زمان به خاطر تو لنگ میزند

افتاده است پیش تو نور از شتابها

خواندند از ضمیر تو اسرار غیب را

برداشتند پیش تو کل حجابها

این روزها تمام فقط ناز چشم توست

عنوان هر مقاله و شرح کتابها

غیراز تو هیچ منظره ای دل فریب نیست

وقتی که نیست عکس تو در بین قابها


سیدعباس محسن زاده

ناز چشمان قشنگش …بخرم یا نخرم؟


ناز چشمان قشنگش …بخرم یا نخرم؟

گله های دل تنگش… بخرم یا نخرم؟

حالت جنگی مژگان سیاهش پیداست

به دلم آتش جنگش بخرم یا نخرم؟

دلم آیینه؛تنم شیشه؛ لبم غرق سکوت

چه کنم ؟ ضربه ی سنگش …بخرم یا نخرم؟

بی ستون کرده دلم را !!!که منم فرهادت

به تنم نیش کلنگش…بخرم یا نخرم؟

بازهم عکس خودش دید درون چشمم

پنجه ی تیز پلنگش… بخرم یانخرم؟

دانه ی گندم او قیمت جانم دارد

جانم افتاد به چنگش…بخرم یا نخرم؟

میفروشم همه زندگی ام را شاید

نازچشمان قشنگش بخرم …ها… بخرم!!!

 

سیدعباس محسن زاده

بیهوده نمان… قفل دلم واشدنی نیست


بیهوده نمان… قفل دلم واشدنی نیست


هرچشم ِسیاهی كه درآن ؛جا شدنی نیست


باید به تبر بشکنی اش …این بت مغرور_


_سروی ست که درپای ِکسی "تا" شدنی نیست…!


گفتند که در فتنه گری ؛ شهره ای اما


در قلب ِمن آشوب ِتو ؛ بر پا شدنی نیست…!


جمع ِمنو تو مثل شب و روز… محال است


در حاصل ِجمع ِمنو تو…"ما"…شدنی نیست


سعی تو بر این بود…که تسلیم تو باشم


هر چند که میخواستی اما شدنی نیست


دل برکن از این قصه ؛ که یکروز منو تو……!!!


اینکار نه امروز …نه فردا…شدنی نیست


شاید که ببخشند ؛ به خال ِتو سمرقند


بخشیدن این تکه ی ِخارا… شدنی نیست


سیدعباس محسن زاده

هرگز نبود در دل ِتو جا برای من


هرگز نبود در دل ِتو جا برای من

واکردنی نبود درآن ؛ جای ِپای ِمن

می خواستم غریق ِتو باشم ...اگرکه نه

کم نیست دل به وسعت ِدریا برای من

میخواستم تو کفتر جلد ِدلم شوی

تا مرغ دیگری نپرد ، در هوای من

جز تو که دور مرتع خود سگ گذاشتی

مانع نگشته بود کسی از چرای ِمن

هر مرده ای به معجزه ی ِعشق زنده شد

جز عشق ِتو که مُرد ته ماجرای من

من میروم اگر چه برای رقیب خود

ردّی گذاشتم که بماند بجای من!!!


سیدعباس محسن زاده

گاهی برای دیده شدن ...داد لازم است

شرط عشق


گاهی برای دیده شدن ...داد لازم است

در اوج ِدرد ؛ بودن فریاد لازم است

گاهی برای آنکه ببارند ابرها

در دست ؛ تازیانه ای از باد لازم است

گاهی برای آنکه دلی بی ستون شود

تیزی نیش تیشه ی فرهاد لازم است

فولاد ؛ آب دیده نبوده است اولش

در این مسیر ؛ چکش استاد لازم است

تا قدر ِآسمان بشناسند ، بیشتر

ترس از قفس و حیله ی ِصیاد لازم است

تا خون ِشهرزاد نریزند بی گناه

حتما هزارو یکشب بغداد لازم است!

خون است شرط عشق ولیکن کنارآب

گاهی برای کشوری آباد لازم است

 

سیدعباس محسن زاده

عاشق نبوده ای که ببینی در آتشم

شبیه سیاوش 


عاشق نبوده ای که ببینی در آتشم !!!


داغ ات نکرده اند ؛ بدانی چه می کشم !!!


بوسه ! نچیده ای تو ز لبهای یخ زده


بینی ازین پیاله فقط ؛ زهر میچشم...!


ناف ِ مرا به خنجر ِ آتش بریده اند


تنها به جرم ِ اینکه شبیه ِ سیاوش ام


زیر فشار ِ بی حد ِ دستان ِ سرنوشت


گویی کمان ِ تا شده در دست ِ آرش ام


سردی ِ دستهای ِتو انگار ؛ « زمهریر»


هر چند من ؛ همیشه همان کوه ِآتش ام


‌بانوی ِ بهمنی تو ؛ ولی من هنوز هم


بر اینکه فصل بعد؛ بهار است دلخوشم

 

سیدعباس محسن زاده

 

 

افتاده اند پشت سرت صدهزارها


افتاده اند پشت سرت... صد هزارها

جان داده اند ؛ دور و برت ...بی قرارها

همچون پلنگ سیر... به بازیچه میزدی

گاهی گریز بر گله ی این شکارها

در سبزی نگاه تو بس ؛ گله می چرید

تا پیشتر از آنکه بکاری ... حصارها

چندیست حال مرتع تو ؛ نا مساعد است

در حال مردنند بسی بچه سار ها

بسیار گفته اند ... که از سردی دلت

جایی نیافتند ؛ مگر کنج غارها

تا در درون مزرعه ات ...گل هنوز هست

حیف است ریشه کن بشود... نسل خارها

یکرنگی ام به چشم تو هرگز ؛ نیامد است

تا بوده در کنار تو نقش و نگارها

جان کندنم ندید کسی ؛چون که پیشتر

جان داده اند پیش تو ...والا تبارها...!!!

 

سیدعباس محسن زاده

از آمدن بهار حرفی نزنید

از آمـــدن ِبهار ، حرفی نزنیـــــــد

 ازســـبزی ِبوته زار ، حرفی نزنیــــــد

 تا رقـــص ِخــران ، نشانتان از عیـــداست

 از چهچهــــه ی ِهــــزار ، حرفی  نزنیـــد

 تا خال ِسیـــاه ِدیگـــری در نظـــر اســــت

 از روی ِسپیــــــد ِیــــار ، حرفـــی نزنیـــد

 در پیش ِپلنــگ ، خود نمــایی جهل اســـت

 از مــــردی و کـــارزار ، حرفـــی نزنید

 روباه ِشل اید و جیـــره خور ، بی زحمــت

 ازبیشـــه و از شـــکار حرفی نزنیــد

 در پیش ِشکـــوه و اوج ِزیبایـــی ِســـرو

 از راستــــی ِمنـــار ،حرفی  نزنیــــد

 ای چاه  کَنـــان برای یوســـف ، لطفــــا

 ‌از واژه ی ِانتـــــظار ، حرفی نزنیــــد

 سید عباس محسن زاده

هنوز پیرهنم را نشسته می پوشم


از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم

هنوز پیرهنم را، نشُسته می پوشم

هنوز بوی تو از تار و پود زندگی ام

نرفته است که خود را به عطر بفروشم

عجب مدار، از این جوششی که در من هست

که من به هرم نفس های توست، می جوشم

کجا به پیری و سستی و ضعف روی آرم

منی که آب حیات از لب تو می نوشم

به بوسه ای که گرفتم در آخرین لحظه

برای بوسه ی دیگر دوباره می کوشم

برای آنکه بدانی که بر سر عهدم

برای آنکه بدانی نشد فراموشم

قسم به بوسه ی آخر، قسم به اشک تو، من

 هنوز پیرهنم را، نشُسته می پوشم

 

 سید عباس محسن زاده 

 

 دوستان عزیز !

این غزل ، متعلق به سید عباس محسن زاده است که متاسفانه در برخی از سایت ها، جفاکارانه و یا سهوا به نام شخص دیگری ثبت شده است.